محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

نفس مامان و بابا

خدایا شکرت

خدا رو شکر حال پسرگلم بهتر شده.واکسن٦ ماهگی  رو هم با چند روز تاخیر،٢٢مرداد زدیم.پسرم کاش تو این چند روز من به جات مریض میشدم درد به جونم. وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ * و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمین ...
26 مرداد 1392

این قصه سر دراز دارد...

این قصه سر دراز دارد،قصه که چه عرض کنم بهتره بگم این غصه سر دراز دارد! از هفته پیش اسهال محمدپارسا شروع شد بعدش ٣ روز تب کرد و هر چی دارو دادیم بی فایده بود. بعد از اینکه تبش قطع شد جوش های قرمزی پیدا شد. از گردنش شروع شد و در چند ساعت تمام بدنش رو گرفت. چقدر هم بد موقع آخه تعطیلات عید فطر شروع شد. نمی دونم چه گناهی کردم که تو این روزا باید اینطور عذاب بکشم. برای بار سوم رفتیم کلینیک شبانه روزی. دکتر معاینه کرد و گفت سرما هم که خورده! آخه این سرما خوردگی رو دیگه کجای دلم بذارم؟! حالا محمدپارسا اسهال داره،رزوئلا داره، سرما هم خورده، واکسن هم نتونسته بزنه. خدایا کمک کن. خدایا همه مریض ها رو شفا بده. ...
20 مرداد 1392

پسرم دردت به جونم!

محمدپارسای من چند روزه حالش خوب نیست.4 روزه اسهال داره و دو روزه تبش قطع نمیشه.دیروز بردیمش دکتر. گفت اگه تا 24 ساعت تبش قطع نشد ببرین آزمایش بده.داروهاشو خورد ولی تبش پایین نیومد اسهالش هم قطع نشد.دیشب فقط 12 تا 2 خوابید.صبح رفتیم آزمایشگاه، دل توی دلم نبود.جواب آزمایش اولش ساعت 3 بعدازظهر حاضر شد.یه آز دیگه چند روز دیگه حاضر میشه.نمی تونستم صبر کنم تا دکترش بیاد مطب.در همون کلینیک به دکتر نشون دادیم.آزمایش سالم بود ولی دکتر داروی جدید نوشت.خدا کنه این داروها کارساز باشه.خدا کنه حالش هر چه زودتر خوب بشه.خیلی نگرانش هستیم.دلم واسه خنده هاش تنگ شده.همش بی حاله و نمی تونه بخوابه.وای خدای من... ...
16 مرداد 1392

6ماهگی پسرم

امروز جمعه ١١ مرداد ٩٢  مصادف با پایان ٦ ماهگی پسر گلم هست. ٦ ماه زودتر از آنچه که فکرشو می کردم گذشت،البته آسون نبودااا ولی خدا رو شکر. پسرم غذا خوردن رو شروع کرده، میتونه سینه خیز بره و خیلی تلاش می کنه چهار دست و پا بره البته میتونه چندثانیه روی دست و پاش بمونه. عاشق حرکات دستش هستم آخه از مچ می چرخونه انگار که داره می رقصه! جیغ های بلندی می کشه و از شنیدنش لذت می بره. وقتی سینه خیز می ره همش باید مواظبش باشم که موقع غلتیدن خدای نکرده سرش به پایه های مبل و صندلی نخوره، یعنی لحظه ای نمیشه به حال خودش رهاش کنم.البته اگه هم تنها بشه نق می زنه و اگه ببینه خبری نیست گریه می کنه واگه باز ببینه هنوز کنارش نیستم جیغ و سرفه و گریه....
11 مرداد 1392

آش فاطمه زهرا(س)

از چند روز قبل شروع به آماده کردن مواد مورد نیاز آش نذری بودیم.بعد از اذان صبح ٢١ رمضان زیر دیگ روشن کردیم.دوستم معصومه از هفت صبح اومد و کمکمون کرد.مامان محمدامین هم همین طور.محمدامین همسایه طبقه اول ما هست که ٣٨ روزشه.ناگفته نمونه همسایه ها در هم زدن آش کمک کردن،تا ٤ عصر مشغول هم زدن آش بودیم.آخه این آش بسیار خوشمزه نیاز به هم زدن مداوم داره.قبل از افطار هم آش رو پخش کردیم.     محمدامین38 روزه(ساکن ساختمان محمدپارسا) ...
9 مرداد 1392

اندر احوالات من

میدونی این روزا چه آرزویی دارم؟دوست دارم پسرم بالاخره خوابش تنظیم بشه. شب تا صبح راحت بخوابه. اجازه بده منم چند ساعت بخوابم. 6 ساعت خوابیدن برام تبدیل به یک رویا شده خدایا یعنی به آرزوم می رسم؟! به خاطر کم خوابی پیش دکتر بردیم. دستوراتش رو اجرا کردیم ولی فایده ای نداشت.نه سردشه،نه گرمشه،نه گرسنشه،نه نفخ داره...همه مشکلاتش رو رفع می کنم. ولی نمی دونم چرا خوب نمی خوابه؟! ...
6 مرداد 1392

هفت نصیحت مولانا

گشاده دست باش،جاری باش،کمک کن(مثل رود) با شفقت و مهربان باش(مثل خورشید) اگر کسی اشتباه کرد آن را بپوشان(مثل شب) وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ) متواضع باش و کبر نداشته باش(مثل خاک) بخشش و عفو داشته باش(مثل دریا) اگر می خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه) ...
6 مرداد 1392